سلطان قلبها غم







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بس که






بس که مرور کردمش نخ نما شده!!


یادت

به تار خیـالی بند است

برگرد..




نظرات شما عزیزان:

***ترانه***
ساعت18:13---25 مهر 1391
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

"می آید ، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که

دردهایش را در خود نگه می دارد و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا

نشست .

فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :

"با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست."

گنجشک گفت:

" لانه کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را

هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟

کجای دنیا را گرفته بود ؟"

و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.

سکوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت: " ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون

کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی . گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.

خدا گفت:

" و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام

بر خاستی."

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های

گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

خدا مارو بعضی وقتا از چیز ایی که خیلی دوسشون داریم دور می کنه در صورتی که همشون یه حکمتی داره آخه چرا همیشه ازش گله داریم هاااااااااااا!!!!

آخه کی؟!!!!!!!!!

کی می خوایم بفهمیم که اگه یه چیزیو ازمون می گیره می خواد یکی بهترشو بده...... .

خدایا ...............


ببخش که با تمام خوبیهات بازم ازت گله می کنیم!!!ببخش!!


کاش واقعا درکت اندازه ی این گنجشک بود و میفهمیدی که خدا دوستت داره که اونو ازت گرفته
هی وای من ! هی روزگار!


***ترانه***
ساعت17:55---25 مهر 1391
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غرق مستی دارد هوای ***باران****
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته


***ترانه***
ساعت17:47---25 مهر 1391
دلت را بتکان،
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن…….
دلت را بتکان،
اشتباهایت تالاپی می افتد زمین ، بذار همان جا بماند ،
فقط از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش …
قاب کن و بزن به دیوار دلت ……
دلت را محکم تر اگر بتکانی،تمام کینه هایت هم می ریزد….
و تمام آن غم های بزرگ…
و همه حسرت ها و آرزوهایت…..
محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای! هم بیفتد…..
حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد……تلخ یا شیرین چه تفاوت می کند؟!
خاطره ، خاطره ست باید باشد ... باید بماند…
کافی ست؟!!
نه هنوز دلت خاک دارد…یک تکان دیگر بس است..
تکاندی...؟؟!!
دلت را ببین! چقدر تمیز شد. دلت سبک شد!
حالا این دل جای * او* ست …
دعوتش کن ، این دل مال* او* ست
همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد …و حالا…
حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه،
مشتی خاطره و یک * او*...
خانه تکانی دلت مبارک
اینو از تو بدوفروم نوشته های تیام برات کش رفتمممممممم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:14 | |